جدول جو
جدول جو

معنی توده زن - جستجوی لغت در جدول جو

توده زن(دِ زَ)
دهی از دهستان برده سره است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 776 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ لا)
بوسه زننده:
چون عاشق بوسه زن لب خم
در حلق قنینه جان فروریخت.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ دَ / دِ)
خنده کن. خنده کننده. (یادداشت بخط مؤلف) :
حلق و لب قنینه بین سرفه کنان و خنده زن
خنده بهار عیش دان سرفه نوای صبحدم.
خاقانی.
هر که سخن نشنود از عیب پوش
خود شود اندر حق خود عیب کوش
گر که زند خنده بر او مرد و زن
او هم از آن خنده شود خنده زن.
امیرخسرو دهلوی.
، مسخره کننده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان کاکاوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ یَ)
طبل زن. (ناظم الاطباء). رجوع به تبیره زن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
طعنه زدن. (آنندراج). آنکه سرزنشی می کند و طعنه می زند. مفتری:
به جنگ دعوی داری و سخت تفشه زنی
درشت گویی و پرخوار و خستوانه تنی.
ابوالعباس (از آنندراج) (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
معروف. (آنندراج). نجار:
تیشه زن اندر هنر آموختن
تخته نسازد ز پی سوختن.
میر خسرو (از آنندراج).
رجوع به تیشه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
دهی است از دهستان بام بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، سکنۀ آن 108 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
رجوع به گلوله زن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دِهْ)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان، در جلگۀ سردسیری واقع است و 171 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و میوه های صیفی و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رُ صَ فَ)
نوبت زن. نقاره چی:
نوبه زنت کیقباد میده نهت اردشیر
نیزه برت تهمتن غاشیه کش گستهم.
خاقانی.
مردان علوی هفت تن درگاه او را نوبه زن
خصمان سفلی چار تن پیشش پرستار آمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
زنگ زدا. (نامۀ دانشوران ج 2 ص 398 ذیل ترجمه ابوالعباس موره زن بغدادی). صیقلی. صاقل. روشنگر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ زَ)
زن که از ده باشد. زن روستایی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تپره زن
تصویر تپره زن
طبل زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوله زن
تصویر گوله زن
گلوله زن
فرهنگ لغت هوشیار
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی