خنده کن. خنده کننده. (یادداشت بخط مؤلف) : حلق و لب قنینه بین سرفه کنان و خنده زن خنده بهار عیش دان سرفه نوای صبحدم. خاقانی. هر که سخن نشنود از عیب پوش خود شود اندر حق خود عیب کوش گر که زند خنده بر او مرد و زن او هم از آن خنده شود خنده زن. امیرخسرو دهلوی. ، مسخره کننده. (یادداشت بخط مؤلف)
خنده کن. خنده کننده. (یادداشت بخط مؤلف) : حلق و لب قنینه بین سرفه کنان و خنده زن خنده بهار عیش دان سرفه نوای صبحدم. خاقانی. هر که سخن نشنود از عیب پوش خود شود اندر حق خود عیب کوش گر که زند خنده بر او مرد و زن او هم از آن خنده شود خنده زن. امیرخسرو دهلوی. ، مسخره کننده. (یادداشت بخط مؤلف)
طعنه زدن. (آنندراج). آنکه سرزنشی می کند و طعنه می زند. مفتری: به جنگ دعوی داری و سخت تفشه زنی درشت گویی و پرخوار و خستوانه تنی. ابوالعباس (از آنندراج) (از بهار عجم)
طعنه زدن. (آنندراج). آنکه سرزنشی می کند و طعنه می زند. مفتری: به جنگ دعوی داری و سخت تفشه زنی درشت گویی و پرخوار و خستوانه تنی. ابوالعباس (از آنندراج) (از بهار عجم)
دهی است از دهستان بام بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، سکنۀ آن 108 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بام بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، سکنۀ آن 108 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، بنشن و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان، در جلگۀ سردسیری واقع است و 171 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و میوه های صیفی و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان، در جلگۀ سردسیری واقع است و 171 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و میوه های صیفی و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)